" به نام او که هر سطر نوشته ام با حضورش حیات می یابد"
باورم نمی شود،دیگر اینبار واقعا باور نمی کنم، از پس اینهمه گناه و آلودگی، پرده دری و بی
پروایی،ناپاکی و بی تقوایی گاه و بیگاهم، برای رسیدن به سرچشمه پاک و زلال-وطاهر و پاکیزه شدن-مرا
قابل دانسته باشی.
دیگر اینبار آنچه می بینم رویاست.آیا این منم که با آنهمه نیرنگ و دروغ،خدعه و خیانت،بهانه و تعلل برای
روی آوردن به درگاهت،باز شایسته آنش کرده ای که از این چاه ظلمانی به در آید و تن رنجور و روح خسته
و بینوای خود –که از دوریت اینچنین پر و بال بسته شده-در آستان بی انتهایت به پرواز در آورد؟
مگر من نبودم که:
چون درهای رحمتت را به رویم گشادی
از درگاهن روی برتافتم
وچون عشقت را به من نمودی
از تو گریزان شدم
و چون به رویم لبخند زدی
محبت دیگری در پیش گرفتم
و چون صدایم کردی
پاسخی که شایسته تو بود،به دیگری دادم
و چون به سوی خویش فراخواندیم
به سمتی نامعلوم رهسپار شدم
و چون نیازم را دانستی
درد دل با دیگری گفتم
و چون خواستی مرهم دردم شوی
داروی خود از دیگری جستم
و چون مهربانانه از خطرم بازداشتی
به سویش دوان تر شدم
و چون خواستی مرا ببخشایی
برای عذر خواهی ام بر تو منت نهادم
و آیا می توان کسی را مثل تو یافت؟
به مهربانی و لطافت
وآیا می توان به کسی غیر تو دل بست؟
به وفاداری و صداقت
خدایا!
حال که مرا لایق این ضیافت کرده ای و بر خوان نعمتت نشانده ای،
یاریم کن تا زیر باران رحمتت خود راشستشو دهم،
و قلب زنگار گرفته ام را آینه تجلی ات کنم،
و روح خسته و بیتابم را امان و آرامش بخشم،
و عشق به یغما رفته ام را بازپس گیرم و نثارت کنم،
و آنگاه به سوی تو-ای همه نور و همه زیبایی- به پرواز درآیم.
رادیکال سابق(در جستجوی هویت جدید!)